عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

عسل بانو

هشت ماهه شدم

      امروز 30 مهر من هشت ماهه شدم  کاراي جديدي هم ياد گرفتم  ديگه تو روروک راحت اين ور و اون ور ميرم و مامان و بابا  هرجا باشن تندي خودمو بهشون ميرسونم البته اگه مانعي جلوم باشه  انقدر شيرين کاري ميکنم تا مامان و بابا بيان سراغم مامان هم صبح ها يه کوچولو زرده تخم مرغ بهم ميده که من خيلي دوست دارم و با ملچ و مولوچ ميخورم با زبونم هم ياد گرفتم با صداي بلند تق تق ميکنم  اگه چيزي رو دوست داشته باشم اون رو به هر قيمتي به دست ميارو حتي شده با جيغ بنفش به خصوص کنترل تلويزيون و موبايل و دوربين و خلاصه اين جور چيزا  ديگه با اسباب بازي و چيزاي ديگه هم سرم کلاه نميره  فعلا که خواب...
30 مهر 1390

نمایشگاه گل

امروز با مامان و بابا و خاله رفتیم نمایشگاه گل  خیلی جای خوشگلی بود و خوش گذشت سالن نمایشگاه یه عالمه گل داشت که خوشگل هم چیده شده بود من که تا حالا این همه گل یه جا ندیده بودم  و خیلی جای خوش رنگی بود   یه بخش دیگه هم بود که گل میفروختن که ما هم یه گلدون گل خریدیم  ولی آخراش دیگه خسته شدم و خوابم برد  بعد هم اومدیم خونه کلی خوابیدیم     ...
29 مهر 1390

برنده مسابقه روز دختر

  سلام من تو مسابقه  روز دختر برنده شدم  خيلي هم خوشحال هستم     ممنون از ني ني وبلاگ و همه مامان ها و ني ني هايي که به من تبريک گفتن   جايزه من هم اينه که يه هفته عکس من رو تو ويترين ني ني وبلاگ نمايش ميدن   اين گلها هم تقديم به همه ني ني هاي خوشگل و همينطور به خودم     ...
21 مهر 1390

آتليه

روز سه شنبه 19 مهر من و مامان و بابا رفتيم آتليه  مامان ساعت 4-6 وقت گرفته بود و بابا هم زودتر از سرکار اومد وخدارو شکر به موقع رسيديم  اونجا هم سه تا خانوم مهربون بودن که با من همون اول دوست شدن بعد خانوم عکاس از مامان پرسيد که لباس برا من چيا اورده تا کارو شروع کنن  مامان هم که من هر چي لباس داشتم برده بود و کلي هم عروسک و کفش و کلاه و ....  بعد قرار شد من لباسامو در بيارم و چند تا عکس بدون لياس بندازم  بعد مامان و بابا و خانوم عکاس با من بازي ميکردن و ميخواستن که من بخندم  من هم ميخنديدم و کلي عکس از من انداختن  البته من خودم خوش خنده هستم و زياد تلاش براي خندوندن من لازم نيست  ولي اونجا خ...
21 مهر 1390

روز جهاني کودک

امروز روز جهاني کودک هست  من اين روز رو به همه کوچولوها و به خودم تبريک ميگم  و آرزو ميکنم همه کوچولوهاي دنيا هميشه شاد و هميشه سالم و خندون باشن  و همه آدم بزرگا حقوق ما کوچولوهارو رعايت کنن     و همين طور ميلاد امام رضا (ع) مبارک ...
16 مهر 1390

13 مهر پارسال

  آخي يادش به خير  پارسال تو همين روز يعني 13 مهر وقتي من هنوز خيلي کوچولو بودم و هنوز به دنيا نيومده بودم    مامان و مامان بزرگ رفتن دکتر و خانوم دکتر هم مشخص کردن که من يه دخترم     مامان و مامان بزرگ خيلي خيلي خوشحال شدن و مامان فوري به بابا خبر داد که ما صاحب يه دختر کوچولو ناز شديم    که بابا هم کلي ذوق زده شد    خوب حالا مامان ميگه چه زود گذشت و خدا رو شکر ميکنه هميشه و هميشه بابت سالم بودن من   و امروز براي ما روز مهمي هست که خيلي دوسش داريم   ...
14 مهر 1390

کيک تولد هفت ماهگي

ديروز بابا بزرگ مهربونم يه کيک خوشگل برام خريد  روش هم نوشته بود عسل هفت ماهه  و تولد هفت ماهگي من رو جشن گرفتيم   خوب ديگه هفت ماهم شده و دختر بزرگي شدم خودم تنهايي ميشينم، سوپ و فرني و آبميوه هم ميخورم يعني اين ماه از اين کيک خوشمزه خودم هم ميخورم بهتره از مامان سوال کنم  مامان من هم قراراه از کيک تولدم بخورم؟  مامان: نه خانوم کوچولو هنوز خيلي زوده من الان به شما شير خوشمزه ميدم خوب پس حالا که اينطوره من خودم دست به کار ميشم و از اين کيک خوشمزه ميخورم       راستي من ديگه ياد گرفتم با روروک تو مسير صاف حرکت کنم و خودمو...
8 مهر 1390

روز دختر

  روز ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر رو  به همه ني ني هاي خوشگل و دخملاي ناز و خودم تبريک ميگم   ...
7 مهر 1390

عسل و بازی با عروسک ها

خوب شیرم و خوردم  خوابمو کردم حالا وقت بازیه خوب خرگوشی میای بازی؟ خوب بيا تاب تاب خمير .... بازي کنيم حالا خرگوشيمو بزارم سرجاش با زنبوري جونم بازي کنم خوب زنبوري جونم آقا خرسي رو نديدي ؟ سلام خرسي جونم اومدي؟!  بيا بازي مامان تو هم بيا بازي خوش ميگذره ها حالا يه کشتي بگيريم با خرسي  من بايد موفق شم امان از دست اين مامان  تو هر شرايطي وايستاده داره از من عکس ميگيره ...
4 مهر 1390

عسل هفت ماهه

٣٠ شهریور من هفت ماهه شدم  کلی بزرگ شدم و کارای جدید یاد گرفتم  دیگه میتونم راحت بشینم و با اسباب بازی هام که دورمه بازی کنم و یه مدتی مشغول باشم  تازه انتخاب هم میکنم مثلا از بعضی وسایلام خوشم نمیاد دست نمیزنم و بعضیاشونو که خیلی دوست دارم میخورم  جغجغه خیلی دوست دارم  به عروسک دارم که اسمشو گذاشتیم کله !!! اون رو هم خیلی دوست دارم مخصوصا صداشو  یه زرافه هم دارم که همیشه دمشو میخورم  به عروسک های نرمی هم که دست و پاشون تکون بخوره علاقمند هستم   وقتی میشینم مامان دورم یه عالمه بالش میچینه تا احتمالا اگه سقوط آزاد کنم دردم نیاد  وقتی هم خسته شم از نشستن دراز میکشم و غلت میزنم &...
4 مهر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد